زندگینامه|روزگار شهید یوسفی چگونه گذشت؟
بهنام با پیوستن به لشکریان 31 عاشورا در مقام یک آرپی جی زن نقش دفاعی خود را به انجام رساند.
بهنام با پیوستن به لشکریان 31 عاشورا در مقام یک آرپی جی زن نقش دفاعی خود را به انجام رساند.
گاهی پیش می آمد که خانواده اش بیست روز یا بیشتر از وجودش بی خبر بودند و این راز مخفی ماند تا بعد از شهادتش، عکس هایی از حضورش در میان سنگرهای نهضت افغانستان علیه شوروی، رازش را آشکار کرد.
خود را به ایستگاه رساند تا برای دیدار خانواده به تهران بیاید که قاصد خبر حمله عراق را آورد و از آنها خواست اگر برایشان امکان دارد برای کمک به بچه ها برگردند و امیر نیز برگشت و دیگر بازگشتی در کار نبود و دیدار با پدر و مادر به قیامت سپرده شد.
بیست و هشتمین روز از شهریور 39 آمده و بیست و نهمین روز از بهمن 64 به جایگاه اصلی اش بازگشت.
در روزهای اول تجاوز رژیم بعث به میهن رفت و سال های سال گذشت، خانواده اش انتظاری بیش از دو دهه را تجربه کردند تا اینکه سال 81 بقایای پیکرش در خاک بهشت زهرای تهران آرام گرفت.
برای نجات رزمنده ای که تیر خورده بود سراغ آمبولانس رفت و سوار بر آن به سمت زخمی آمد که گلوله توپی با برخورد به آمبولانس او را راهی بهشت کرد.
تیزهوشی، صبوری، لبخندی همیشگی بر لب، ساده زیستی، تواضع و... از او فرمانده ای ساخته بود که نه بر جسم که بر قلب نیروهایش فرمانروایی می کرد.
علی در فراق دوستان شهیدش می گفت: اکثر همپروازان عزیزم شهید شدند و من از قافله جا مانده ام.
دو روز از خواندن خطبه عقد میان صفیه بانو و آقا مهدی گذشته بود که راهی جبهه شد،...
«شهید ستاری در میدان های جنگ، بارها تا مرزهای شهادت پیشرفت و پیوسته در طلب شهادت بود. او شب و روز نمی شناخت و تمامی لحظات زندگی خود را وقف خدمت به اسلام و نظام اسلامی کرده بود.»، این جمله مقام معظم رهبری درباره مردی بود که جز خدمت به نظام و انقلاب، هیچ چیز نمی شناخت و خود را به واقع، وقف اسلام کرده بود. امیری که برای شهادت جنگید و معتقد بود برای اداره نظام اسلامی که در مقابل قدرت های جهان، قد علم کرده است، باید انسان های سختی کشیده و قوی اراده وارد عمل شوند.